🖋️ دکتر ساسان زارع
سازمان پدیدهای پیچیده و نافذ در حیات بشری است. پدیدهای که میل به دیر پایی دارد. گویا میل به بقا که خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده به سازمانها نیز سرایت کرده است؛ تا آنجا که به باور برخی اندیشمندان، سازمان میکوشد تا زنده بماند و تعادل خود را حفظ کند و تا حد ممکن، حتی پس از دستیابی به اهداف تعیین شده نیز پابرجا بماند. میدان دادن به این میل، ممکن است گاهی به غفلت و اهمال یا انحراف از اهداف اصیل سازمان نیز منجر شود. در واقع سازمانها در بسیاری از مواقع به منظور سازگاری بهتر با شرایط، در اهداف خود تجدید نظر میکنند، به ویژه هنگام تهدید بقایِ خویشتن، از تعقیب اهداف پیش اعلام شده صرف نظر میکنند و درست به دلیل وجود همین میلِ به بقا، مسئله وجود و بقای ظاهری و شکلی سازمان، به هدف جدید (و نه وسیله ای برای نیل به اهداف اصیل) تبدیل می شود؛ یعنی در واقع سازمان حفظ بقای خویش را هدف اصلی قرار میدهد و برای باقی ماندن، اهداف اصیل خویش را قربانی میکند و بدین ترتیب، هویتش (فلسفه تحقق ماموریت) را از دست میدهد تا بقای ظاهریاش (قالب و ساختار) را تضمین کند. در تاریخ شکل گیری سازمانها، تمایل سازمانها به زندگی، آنها را به رفتارهایی واداشته است که در جریان آن رفتارها، گاهی هویت خویش را فدای بقای خود کردهاند. مثال معروف، مربوط به سازمانی است که برای رفع فقر برپا میشود و در ناخودآگاه جمعی خود، در مییابد که نیل به آن هدف، مترادف با پایان مأموریت است و ختم مأموریت نیز مترادف با مرگ قانونی سازمان است! پس سازمان تلاش میکند که به جای ریشه کنی فقر، به بازی با آن بپردازد و به جای فقرزدایی، صرفا فقیرنوازی کند. بنابراین در چارچوب فعالیتهای آن سازمان، هیچ اقدامی برای ریشه کنی فقر برنامه ریزی نمیشود. پس در حالت کلی، فرار سازمانها از مرگ ظاهری، آنها را ریاکارانه به جابه جایی اهداف متمایل می کند. بدین سان، سازمانی که مستعد تغییردادن محیط است و میتواند محیط را تغییر دهد تا اهداف خود را در آن محقق سازد، خود را تغییر میدهد تا محیط را برای بقای خود متقاعد کند. در اینجاست که هویت و روح سازمان (فلسفه تحقق درست ماموریت) میمیرد تا جسم و جسد (قالب و شکل ظاهری) آن باقی بماند و این مهم مد نظر قرار میگیرد که چه باید کرد تا تمایل سازمانها به حفظ ظاهر و قالب خود، سبب جابه جایی اهداف واستحاله هویت آنها نشود؟
در اینجاست که هویت و روح سازمان میمیرد تا جسم و جسد آن باقی بماند و این مهم مدنظر قرار میگیرد که چه باید کرد تا تمایل سازمانها به حفظ ظاهر و قالب خود، سبب جابه جایی اهداف واستحاله هویت آنها نشود؟ به نظر میرسد که در پاسخ به این سؤال می توان به مرگ ظاهری قالبها با هدف نامیرایی هویت سازمان اشاره کرد. در واقع برخلاف حالتی که سازمان دچار استحاله اضطراری اهداف میشود و روح را وامیگذارد تا جسم زنده بماند، چنین سازمانی روح را حفظ میکند و جسد خود را به مرگ ظاهری می سپارد و در واقع سازمان در ظاهر میمیرد تا بهتر زندگی کند. در واقع سازمانی که به هنگام توانمندی، مسلط بر رابطه خویش با محیط، به مبادله منابع، انرژی، کالا و خدمات میپردازد، به هنگام کهولت، جسد ناتوان خویش را وامیگذارد تا به سازمانی جوان و پرسرعت تبدیل شود! جالب است که در این صورت، چنین سازمانی هیچ گاه رنگ کهولت نمیگیرد و هرگاه برنامه زمانی مرگ ظاهریاش فرارسد، برای نیل به نامیرایی، مرگی از پیش طراحی شده توامان با تولد سازمانی جوان و چابک را برمیگزیند. بدین ترتیب سازمان می تواند ساحت اندیشه و منطق زیربنایی خود را حفظ کند ولی ابزار بیان خود را ارتقا بخشد و جسم خود را پیوسته نوسازی کند، به طوری که در این سیر پیوسته نوسازی به طور مدام از ظرفیتهای کهنه خود، سازمانهایی نو با منطقی رو به رشد و متعالی بازآفرینی میشود و ظرفیتهای کهنه به عنوان تکیه گاهی برای زایش جدید و موثر قرار می گیرد. بی شک اتخاذ این رویکرد به ویژه برای سازمانهایی که در تقابل با واقعیتهای محیط، نیاز به نوشوندگی مکرر و سریع دارند(نهادهای انقلابی)، بسیار ضروری است.
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده